از گشت چرخ کار به سامان نیافتم

از گشت چرخ کار به سامان نیافتم

از گشت چرخ کار به سامان نیافتم

از گشت چرخ کار به سامان نیافتم

از گشت چرخ کار به سامان نیافتم

از گشت چرخ کار به سامان نیافتم

از گشت چرخ کار به سامان نیافتم

وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم

وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
زین روزگار بی بر و گردون کژ نهاد
زین روزگار بی بر و گردون کژ نهاد
زین روزگار بی بر و گردون کژ نهاد
زین روزگار بی بر و گردون کژ نهاد
زین روزگار بی بر و گردون کژ نهاد
زین روزگار بی بر و گردون کژ نهاد
زین روزگار بی بر و گردون کژ نهاد
یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
نطقم از آن گسست که همدم ندیده ام
نطقم از آن گسست که همدم ندیده ام
نطقم از آن گسست که همدم ندیده ام
نطقم از آن گسست که همدم ندیده ام
نطقم از آن گسست که همدم ندیده ام
نطقم از آن گسست که همدم ندیده ام
نطقم از آن گسست که همدم ندیده ام
دردم از آن فزود که درمان نیافتم
دردم از آن فزود که درمان نیافتم
دردم از آن فزود که درمان نیافتم
دردم از آن فزود که درمان نیافتم
دردم از آن فزود که درمان نیافتم
دردم از آن فزود که درمان نیافتم
دردم از آن فزود که درمان نیافتم
از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر
از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر
از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر
از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر
از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر
از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر
از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر
تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی
خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی
خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی
خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی
خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی
خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی
خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی
جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
بر ابلق امید نشستم به جد و جهد
بر ابلق امید نشستم به جد و جهد
بر ابلق امید نشستم به جد و جهد
بر ابلق امید نشستم به جد و جهد
بر ابلق امید نشستم به جد و جهد
بر ابلق امید نشستم به جد و جهد
بر ابلق امید نشستم به جد و جهد
جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار
بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار
بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار
بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار
بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار
بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار
بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار
یک هم نشین سعد چو کیوان نیافتم
یک هم نشین سعد چو کیوان نیافتم
یک هم نشین سعد چو کیوان نیافتم
یک هم نشین سعد چو کیوان نیافتم
یک هم نشین سعد چو کیوان نیافتم
یک هم نشین سعد چو کیوان نیافتم
یک هم نشین سعد چو کیوان نیافتم
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
گوئی سکندرم ز پی آب زندگی
گوئی سکندرم ز پی آب زندگی
گوئی سکندرم ز پی آب زندگی
گوئی سکندرم ز پی آب زندگی
گوئی سکندرم ز پی آب زندگی
گوئی سکندرم ز پی آب زندگی
گوئی سکندرم ز پی آب زندگی
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
دردا که زور رستم دستان نیافتم
دردا که زور رستم دستان نیافتم
دردا که زور رستم دستان نیافتم
دردا که زور رستم دستان نیافتم
دردا که زور رستم دستان نیافتم
دردا که زور رستم دستان نیافتم
دردا که زور رستم دستان نیافتم
گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار
خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار
خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار
خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار
خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار
خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار
خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار
یک رادمرد خوش دل و خندان نیافتم
یک رادمرد خوش دل و خندان نیافتم
یک رادمرد خوش دل و خندان نیافتم
یک رادمرد خوش دل و خندان نیافتم
یک رادمرد خوش دل و خندان نیافتم
یک رادمرد خوش دل و خندان نیافتم
یک رادمرد خوش دل و خندان نیافتم
داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت
داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت
داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت
داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت
داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت
داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت
داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت
آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم
آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم
آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم
آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم
آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم
آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم
آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم